در خانوادهای کتابخوان به دنیا آمده است، هرچند به قول خودش، او تنها فرد خانواده است که استعداد نویسندگی داشته و با خواندن و مطالعه آثار نویسندگان، این استعداد نهفته را به ظهور رسانده است. کسب رتبه اول مسابقات داستاننویسی دانشآموزی کشور در سال1400 ازسوی سیدطاها فرجادی، ما را بر آن داشت که با این نویسنده نوجوان محله ارشاد گفتوگو کنیم.
متولد سال1384 و ساکن محله ارشاد است. اولین نشانههای داستاننویسی وقتی در او دیده شد که شروع به خواندن کتابهای داستانی کرد.
سیدطاها میگوید: خانواده بهویژه پدر و مادرم به خواندن کتاب و رمان بسیار علاقه دارند؛ این موضوع باعث شد من هم به کتابخواندن علاقهمند شوم. اولین کتاب داستان را در کلاس دوم ابتدایی از پدر و مادرم هدیه گرفتم. زمانیکه کلمات ساده این داستان را کنار هم میچیدم و با ذوقی کودکانه، مطالبش را میخواندم، پدر و مادرم نیز مانند من ذوق میکردند و خوشحال میشدند.
سیدطاها فرجادی کلاس نهم در کلاسهای داستاننویسی مدرسه شرکت میکند و با فوتوفن داستاننویسی آشنا میشود
او ادامه میدهد: بعد از آن، هروقت فرصت میشد و با خانواده به کتابفروشی میرفتم، آنها برایم کتاب تهیه میکردند. از کلاس پنجم به بعد، تحتتأثیر همین داستانخواندنها، جملاتی داستانگونه که برگرفته از تخیلاتم بود، روی کاغذ مینوشتم. بهاینترتیب استعداد نویسندگیام بیشتر خود را نشان داد.
سیدطاها فرجادی کلاس نهم در کلاسهای داستاننویسی مدرسه شرکت میکند و با فوتوفن داستاننویسی آشنا میشود. او میگوید: دبیرستانمان دوره آموزش داستاننویسی را برگزار کرد که مجتبی فدایی، داستاننویس مشهدی، مدرس آن بود. بعد از پایان دوره داستاننویسی، ازطریق فضای مجازی با آقای فدایی درارتباط بودم. مطالب و داستانهای کوتاهی مینوشتم و برایش ارسال میکردم.
ایشان هم با دقت داستانها را میخواند و نکات ضروری را گوشزد میکرد. همان سال برای اولینبار داستان «باران» را نوشتم و رتبه اول داستاننویسی ناحیه4 آموزشوپرورش را به دست آوردم. همچنین با همین داستان، رتبه سوم مسابقات داستاننویسی دانشآموزی استان خراسانرضوی را کسب کردم.
طاها بعداز کسب رتبه سوم نویسندگی دانشآموزی استان خراسان رضوی در سال1400، با داستان بلند «خاربن» در مسابقات داستاننویسی دانشآموزی کشور شرکت و رتبه نخست را کسب میکند. او میگوید: خاربن یک داستان بلند از سهگانه داستانی مرتبط با هم است. این داستان ماجرای روستاییانی است که در اعتراض به بستن آب رودخانهشان به طرف شهر حرکت میکنند اما بین راه از هم جدا میشوند و به خانه برمیگردند.
با گذشت زمان و بهدلیل نبود آب، زمینهایشان خشک میشود و همه مجبور به ترک دیار خود میشوند. داستان دیگرم به نام «گرفتهحالی» ادامه همین داستان و مرتبط با آن است. داستان «قهرمان» نیز داستان سوم این سهگانه است که ماجرا در آن به پایان میرسد. فرجادی در پایان میگوید: اگر خدا بخواهد، این سهگانه و چند داستان دیگر را که پراکنده هستند، جمعآوری و در مجموعهای چاپ خواهم کرد.